یه خانم محترمی حدود یک ماه و نیم پیش، در اوج اعتماد و اطمینان به پارتنرش، خیلی اتفاقی با مدارکی مستند متوجه خیانت پارتنرش میشه... و بهش در حد یه پیامک کوتاه، همون لحظه که تو شوک و انکار بوده، مینویسه: «من متوجه همه ماجراها به استناد این مدارک شدم.»
تا به این لحظه اون آدم مثل یک روح ناپدید شده و هیچ واکنشی و تلاشی نسبت به توضیح این کارش در مقابل پارتنرش نداشته.
بماند از رنج عظیمی از سردرگمی و خشم که برای پارتنرش به جا گذاشته...
من به عنوان درمانگرش با ، توانمند کردن فرد آسیبدیده، باهاش همراهی کردم که تصمیم بگیره فرد پیگیرکننده و تماسگیرنده این ماجرا اون نباشه. چون کسی که اینجا باید خودش بخواد توضیح بده، اون آدمه؛ نه کسی که خیانت دیده.
یادت باشه، واکنش مناسب ندادن ما ،گاهی تأیید رفتار غلط دیگرانه.
من تا همین کلیگویی اجازه اشاره به موضوع دادم، جزئیات سالها روابطشون بماند برای خودش و من.
میخوام به این بهانه، از پذیرفتن مسئولیت زخمهایی که برای بقیه ایجاد میکنیم بنویسم.
در مسیر جلساتش بهش گفتم: این زمانی که گذشته، الان دیگه خیانت کردنش اولویت نیست. چیزی که خیلی مهمتره اینه که بدونی عدم پیگیریش برای این ماجرا، برای منِ درمانگر و آگاهی تو میتونه نشونه و هشدار بزرگی باشه.
روانِ فردی که این کارو میکنه، اغلب ترکیبی از ترس از تعارض، عدم بلوغ هیجانی و ناتوانی در برقراری ارتباط صادقانه است.یا همون بیمسئولیتی عاطفیه.»
.
و ما بیشتر از هر چیزی در رابطه به امنیت احتیاج داریم. این امنیت با چنین واکنشی میتونه تو رابطه مختل بشه.
رابطهای که امنیت نداره، حال ما داخلش نمیتونه خوب باشه. و زمانی که ما آدمها رو در مقابل رفتارهایی اینچنینی به دیگران فرصت میدیم، این میشه که بهشون میگیم: تو میتونی برای کارهای بدتر و وقیحانهتر هم به رابطه برگردی، چون من به هر قیمتی تو رو میخوام. میتونی از این به بعد هر بلای بدتری سر من بیاری.( این الگو میتونه در روابط خانوادگی و دوستانه هم کاملا مصداق باشه .. یعنی خیلی زود ما باید منتظر رفتار بدتری باشیم چون فرد مقابلمون تاوان
زیادی برای کار بدی که در حقمون داشته ، پرداخت نکرده )
.
خیانت توجیهپذیر نیست به هر علت و بهانهای... اما گردن نگرفتن زخمی که ما ایجاد کردیم بدتره.
کسی که اشتباهشو نمیپذیره، در واقع داره انتخاب میکنه تو دوباره آسیب ببینی.
بالاخره بعد تجربه خیانت، آدما یه تصمیم میگیرن؛ یا میرن و رابطه رو خاتمه میدن، یا درصدی هم به هم فرصت میدن. اما تجربه ثابت کرده آدمهایی که فرصت دادن، در رابطه ناخشنود هستن و به احتمال خیلی قوی دوباره تجربه خیانت شدن رو خواهند داشت.
اما همون آدمی که خیانت کرده، برای خاتمه یا فرصت گرفتن، یه حس مسئولیتی رو باید برای خودش احساس کنه... در حداقلترین حالت، اینکه حرفها و گلایههای پارتنرش رو بشنوه.
براش گفتم: هفته قبل من و همسرم به یه جیگرکی معروف رفتیم که همیشه اونجا شلوغه. چون ما دو نفر بودیم، گفتن ته مغازه که دوتا صندلی خالی بود بشینیم. من روبهروی حسن نشستم و به تمام سالن دید داشتم، اما حسن دیدش فقط یه دیوار بود.
غذای ما رو آوردن. در حالی که حسن داشت گوشت رو از سیخ جدا میکرد، یه دختر ده، یازده ساله حواسپرت از کنار حسن رد شد و دستش به سیخ خورد و یه خراش خیلی جزئی روی دستش افتاد؛ در حد یه خط با ناخن. ما اصلاً متوجه نشدیم.
حسن تا خواست بگه «چیزیت نشد؟»، دختره چون خودش برخورد کرده بود، گفت: «ببخشید» و سریع رفت.
چند دقیقه بعد، مادر دختره با حالت ناراحتی اومد بالای سرمون و با لحن تندی گفت: «آقا ببین دست دخترم چی کار کردی؟ چرا موقع سیخ کشیدن دقت نمیکنی؟ اگه خورده بود تو چشمش چی؟»
من سریع گفتم: «خانم، متأسفیم، معذرت میخوایم.» حسن هم خواست توضیح بده و حتماً آخرش عذرخواهی کنه، اما مادره اصلاً اجازه نداد و با حالت پرخاشگرانه گفت: «آقا، به جای عذرخواهی، دست دختر منو زخم کردی، طلبکارم هستی؟» و رفت.
خیلی حرف برای دفاع داشتیم. میتونستیم بگیم: «خب، دخترت باید دقت میکرد. ما که به پشت سرمون که دید نداریم چرا به جای آموزش درست به دخترت، که دقت کنه و از مسیر درست راهش بره با ما اینطوری حرف میزنی؟»
اما من دیدم مادره هنوز ناراحته، شوهرش هم عصبی و بیقرار. به حسن گفتم: «ببین، این خانواده هم مثل ما اومدن امشب حال و هواشونو عوض کنن. ما معلم آموزش رفتار درست برای این خانواده نیستیم.
متوجه نیستند که با این رفتارشون و واکنششون چه آسیبی به بچهشون میزنند
که به ما مربوط نیست
درستش و سهم ما اینه که بپذیریم یه زخم، هرچند جزئی و غیرعمد، از سمت ما ایجاد شده.» و مسیولیتش قبول کنیم
نظرت چی هست من برم ازشون دلجویی کنم که شبشون تلخ نشه ؟
رفتم روی میزشون که پدرشون اون تایم سر میز نبود و از مادر و دخترشون عذرخواهی کردم.
به دختره گفتم ببخشید دختر قشنگم اگر دستت زخم شد حتما میدونی که عمدی نبوده ..
خانمه گفت من به شوهرم گفتم خانمش ادم خیلی درستی بود و حتی عذر خواهی کرد
خانمه گفت دخترم گفته : «مامان، آقاهه دستم زخم کرده ، اما یه جوری نگاهم کرده انگار من مقصر بودم ؟»
به مادرش گفتم: «شما شوهر منو نمیشناسید، اون از من خیلی بهتره میخواست توضیح بده، شما در مورد ایشون دچار سوءتفاهم شدین . »
حتی بهش نگفتم: اینکه دخترت حتی خودش فهمیده بود مقصره و همون اول از ما عذرخواهی کرده بود. همین یه نشونه کافی بود که نشون بده دختره در شرایط مشابه اینقدر از والدینش واکنشهای غیرمنطقی دیده و یاد گرفته همیشه تقصیر رو گردن نگیره، چون میترسید براش تاوان داشته باشه . و روایت را از سر ترسش،غیر صادقانه تعریف کرده بود .
تمام حواشی را از این گوش میشنیدم از اون گوشم بی واکنش در میکردم و حتی جواب و توضیح براش نمیدادم
من فقط به این فکر کردم که شبشون خراب نشه. حتی وقتی مادره گفت «شوهرم میخواست بیاد برای شوهرت»، چیزی نگفتم. چون اونقدر زن و شوهر درگیر مشکلات تنظیم هیجانی بودند که بحث و توضیح براشون بیفایده بود.
خندم گرفته از حرفهای غیر منطقی که میزد اخه مگه قتل کرده بود ، که شوهرت بیاد برای شوهرم ...
قشنگ از واکنش های شوهره معلوم بود از این طبل های توخالی است که فقط رجز میخونه ..حتی جسارت ابراز روبه رو شدن و کلام را نداشت فقط تو خودش میپیچید .
من که برگشتم سر میز ، پدر هم آمد سر میزشون نشست
به حسن گفتم: «ببین، پدر دختره هم الان خیلی کلافهست و دچار نا ارومی هست و بنده خدا نمیتونه خودش اروم کنه
. بیا تو هم برو یه دلجویی ازش بکن.»
حسن هم رفت، دست گذاشت روی شونه مرده، از خودش و دخترش عذرخواهی کرد و توضیح داد خدا را شکر میکنم به چشمم نخورده و این خودش جای شکر داره و حتما من بارهای بعدی بیشتر دقت میکنم
. من چون دید ، داشتم یهو دیدم رنگ مرد عوض شد؛ انگار یه آرامبخش قوی یهو بهش زدن. و گفت بود اشکالی نداره پیش میاد ( اخه اگر باورت این بود مرد حسابی پس همه اسپند روی آتیش شدن چی بود؟ فقط ببینید بعضی از ادمها منتظر التیام هستند به حدی گره های حل نشده روانی دارند که با یک تلنگر اینجوری غیر متطقی بهم میریزن و با یه توجه خاموش میشند )
به مراجعم گفتم: «ببین، ما بابت یه زخم جزئی که عمدی نبود و حتی طرف مقابل خودش بیدقتی کرده بود، باز هم پیگیر شدیم و دلجویی کردیم و مسیولیتش قبول کردیم
. حالا فکر کن کسی زخم عمیق و عمدی بزنه، بعد هم هیچ مسئولیتی قبول نکنه. این خودش نشونهایه از عمق مشکل اون آدم قطعا هستش »
گفتم یادت باشه بعضی روابط میان تا به ما یاد بدن کجای زندگی باید حد و مرز بذاریم.
اینکه وارد رابطه اشتباه بشیم، سلامت ما رو زیر سوال نمیبره؛ ولی اینکه بتونیم بهموقع تشخیص بدیم و قاطعانه فاصله بگیریم، برای منه درمانگر نشونه تشیخص بلوغ و سلامت درمانجو خواهد بود
حتما آدمای سالم اشتباه میکنن، ولی مسئولیتشو هم به دوش میکشن. آدمای ناسالم نهتنها اشتباه میکنن، بلکه تو رو هم مقصر جلوه میدن.
پس سلامت واقعی اینه که بفهمی کِی باید قاطعانه خط بکشی و خودتو از رابطه ناسالم بکشی بیرون بکشی

