سلام من مریم هستم تا چند روز دیگه اگر عمری باشه از ۳۸ سالگی گذر میکنم، دفترش بسته میشه و وارد ۳۹ سالگیم میشم
همسرم یه مرد بی نهایت زلال و مهربون به اسم حسن هست
مادر باربدم ، الان پانزده ساله هست ، راستش بخواین، نگاه رشیدیش و زیبایش که میکنم به معنای واقعی قند توی دلم ذوب میشه
بند بند وجود وصله به این دو نفر ، تمام دار و ندارم تو این دنیا همین دو نفر هستند و لاغیر...
به عشقشون صبح و شب میکنم ، به مهرشون یه عالمه سختی را پشت سر میگذارم اصلا شما فکر کنید این دوتا بهانه نفس کشیدن من هستند ... تا دلتون بخواد تو زندگی بالا و پایین شدیم
هر خوشی و ناخوشی ، هرچی بوده ، ما سه نفر بعد از خدا فقط همدیگر را داشتیم و داریم ...
سعی میکنیم برای حال خوب همدیگر هر تلاشی لازمه انجام بدیم اجازه ندادیم تلخی های زندگی ما را از هم دور کنه به جای فاصله دست همدیگر را گرفتیم
این اولین پست دلنوشته های من در بلاگفاست ... حدود پنج سال تمام در میهن بلاگ می نوشتم اسم وبلاگم این بود (و این منم زنی تنها در انتظار معجزه ای سبز .... سرطان )
بله درسته سرطان ، فروردین سال ۹۴ متوجه بیماری سرطانم شدم ( کانسر اول کولون استیج سوم با درگیری لنف سایز توده چهار سانت و نیم و هشت ماه بعد متاستاز تخمدان شدم و در سن ۳۳ سالگی رحم و تخمدان هام ، پرده شکمی ، لوله هام را خارج کردند ، خلاصه اینقدر جراحی کردند و یه تیکه از جوارح و اعضا من را برداشتند که دیگه تو شکمم خالیه خوبیش اینه اون دنیا اعضا و جوارحی نیست علیه ام شاهدت بده خخخخ )
... روزهای بسیار پر مشقت و پر رنجی را سپری کردم
تو این سالها ۲ بار سرطان تجربه کردم ۶۰ بار شیمی درمانی شدم و ۹ بار زیر تیغ جراحی های سنگین رفتم
تمامی پزشکها امیدوار به شفا و ادامه زندگیم نبودند چشم تو چشم حاذق ترین پزشکان شدند و گفتند کاری برات نمیشه کرد.
اما همونجور که نام وبلاگم اسمش این بود زنی در انتظار معجزه ای سبز .. در یک شرایط بسیار حاد و ناامید کننده که بعدها براتون مفصلش میگم ، به طرز شگفت اوری معجزه سبز دیدم و ورق برگشت و شفا پیدا کردم خود پزشکها هم حرفی برای گفتن و این نتیجه نداشتند ... به قول دکتر بهرام کیانی نژاد جراحم ، تا خدا نخواد هیچ برگی از درخت نمیفته
وبلاگ نویسی را آن زمان برای این شروع کردم که گفتم چون فرصتم برای زندگی کوتاه است سعی کنم تجربه های خودم را از این بیماری با بقیه درمیون بگذارم که شاید بر آگاهی موثر باشم و کاهنده درد همدردان و نزدیکانشون بشم
چقدر هم موثر بود چه انسانهای نازنینی که از سر تا سر دنیا به هم متصل شدم .. چه افرادی با درد مشترک و مشابه تو این وبلاگ تاب اوری و امیدشون بیشتر شد و چه دعاهای زیبایی که در حق هم کردیم
و از طرفی دیگر من اهل نوشتنم و یکی از ابزار بروز احساساتم همیشه نوشتن بوده و این وبلاگ نویسیه برای خودم من هم خالی از لطف نبوده گرچه سختی ها و حواشی خودش را هم داشته و داره که الان فرصت توضیحش نیست اما اینقدر اتفاقات قشنگ تو این وبلاگ پر از صداقت و حقیقت افتاد و ادمهای ناب و دستچین شده ای را به من نزدیک کرد که قدرت اینو داشت که زشتی ها و حواشی منفیش بشوره و ببره
حسن همسرم یادمه وقتی موضوع وبلاگ نویسی را مطرح کردم برام در میهن بلاگ یه وبلاگ ساخت از آنجایی که من یه وبلاگ کاری در بلاگفا داشتم و دارم در یه سالی بخشی از مطالب بلاگرها به خاطر مشکلات بلاگفا پرید دیگه حسن ترجیح داده بود توی میهن بلاگ برام وبلاگ تاسیس کنه
متاسفانه میهن بلاگ پر از مشکلات فنی و اشکال بود هر دفعه یه مشکلی داشت تا پنج سال باهاش همه جوره سازش کردم
یه روز در همین ماه بهمن متوجه شدم خیلی شیک و راحت پنج سال نوشته هام بر فنا رفته ...و مدیر سایت، میهن بلاگ تعطیل کرد . اینقدر بی اعتبار و بی در و پیکر برای بلاگرهاش خداحافظی و یه پوزش نوشت
هر سری هم که ما میخواستیم بکاپ بگیریم سایت مشکل فنی داشت اجازه نمیداد
چون درگیر یه بحران سخت دیگری این روز ها در زندگیم هستم اینقدر مشکل فعلیم عمیق سنگین بود جای دیگر برای حرص و غصه خوردن این اتفاق نداشتم البته حسن به هر جای که ممکن بود ایمیل زد شماره تلفن های پیدا کرد و باسایت تماس گرفت و هیچ کس پاسخگو این اتفاق نبود و میگفتند ما سایت واگذار کردیم
تا اینکه سارا مامی آران از مخاطبین بامعرفت وبلاگم که الان دوست جونی من هستش با پیگیری هاش از طریقی تونست کمکی کنه که ما به وسیله یه شخص دیگری اطلاعات نوشته های عمومیم را بدست بیارم ... اطلاعات بخش رمز دارم را هم یه یخش هایش فقط خودم داشتم یه بخشیش را هم نداشتم
تا این چند روزه بالاخره میهن بلاگ شرایط بکاپ را هم گذاشت هرچند بکاپ هاش هم ماجرا داره اما به لطف خدا و تلاشهای سارا جون تونستم مطالب وبلاگم را به دست بیارم
همین جا هم باز از سارای عزیزم تشکر میکنم
حسن وقتی وبلاگم میساخت اسم آدرسش را گذاشته بود درد تنهایی واقعا تو اون حال اتفاقی که برای من افتاده بود و شرایطی که بر من حادث شده بود این بود که میدانست این درد بیماری را باید به تنهایی به سرانجام برسونم هر چند خودش به عنوان همپای من از هر کمکی در حقم کوتاهی نکرد..
اما اول و اخر ماجرا خودم بودم و خودم
وقتی نوشته هام در میهن بلاگ بعد از پنج سال بر باد رفت دیگه رغبت و انگیزه ای برای وبلاگ نویسی نبود فکر نمیکردم دوباره بیام و وبلاگ نویسی کنم
من حتی این روزها هم مینوشتم اما در دفتر خصوصیم نگارش میکروم
راستش ادم عاطفی هستم هر کسی را به دایره صمیمی خودم وارد نمیکنم اما اگر وارد کردم او ادمها شادی و غمشون برام مهمه دلتنگشون میشم بهشون فکر میکنم این روزها زیاد دلتنگ ادمهای دایره نزدیک وبلاگیم بودم
با ادمهای خوب زیادی به واسطه وبلاگم اشنا شدم اما میون این ادمهای خوب یه عصاره نابی گرفته شد و چند نفر دوست واقعی و حقیقی برای من ماندگار شد که به عشق آنها تصمیم گرفتم باز بنویسم . و در یک فضای دیگه با هم باشیم
با توجه به اینکه اسم وبلاگ و ادرس وبلاگم جدیدم را مخاطبهای اون وبلاگ ندارند و فقط به همین چند دوست ناب میتونم اطلاع رسانی کنم نمیدونم در اینجا چه دوستان خوب و نابی قرار مخاطب جدید اینجا بشند اینجا مثل اون وبلاگ قطعا یک بخش عمومی و خصوصی خواهد داشت
لطفا در اینجا با انرژی مثبت و دل مهربون ورود کنید ...به هم بی احترامی نکنیم ، قضاوت نکنیم فکر نکنیم چون مجازی هست هر کاری دلمون بخواد میتونیم بکنیم همه میدونتد که من چقدر به بازگشت اعمال معتقدم که ما هرچه کنیم به خودمون برمیگرده پس مراقب رفتار و اعمالمون باشیم چون هر کاری کردیم انگار در حق خودمون کردیم
امیدوارم روزهای پر از خوبی و دوستی برای هم بسازیم
به دور از هر گونه خشم و کینه و حسادتی در این دنیای پر از رنج به همدیگر رحم کنیم و از درد هم بکاهیم ...
مخاطب یک طرفه نباشیم شما با نوشته هام من را خواهید شناخت و من هم از طریق کامنت های که میگذارید با شما آشنا میشم اگر فعال باشید قطعا منم برای نوشتن انگیره خواهم داشت و الا این نوشتن را در دفترم انجام میدم
روزگارتون خوش
پی نوشت : در آدرس زیر روزنوشت های مطالب آن وبلاگ را منظم مو به مو دارم وارد میکنم یعنی یه خونه ویران شده که در پنج سال نوشته شده را دارم از نو میسازم نمیدونید چقدر زحمت داره اما با عشق دارم درستش میکنم
پیشنهاد میکنم به کمک آرشیو وبلاگ از آغاز بخونید بیان به جلو ....
آدرس وبلاگ روز نوشت های وبلاگ سابق من با نام و این منم زنی تنها در انتظار معجزه ای سبز ... سرطان
http://booseyekhoda.blogfa.com

