قرار بود این پست هم ، در مورد اردو باربد و تجربه های پیش آمده را ، بنویسم
باباش که از محل کار آمد از طریق اسکایپ تصویری ، باربد برامون از سفرش گفت
مسئولین مدرسع ، بچه ها را بازدید چندتا دانشگاه بردند و در مورد شرایط دانشگاهها براشون صحبت کرده بودند
خیابان استقلال ، بشیکتاش ، کادیکوی و اورتاکوی برده بودنشون
توی خیابان بشیکتاش یه بسته مشکوک بوده از ترس حمله تروریستی یهو یه عالمه ماشین پلیس میاد و اینها را دور میکنند از این اتفاق خیلی هیجان زده و احتمالا ترسیدن، خدا را شکر به خیر گذشته بود
خیابان کادیکوی براش جالب بوده یه فرم قدیمی و سنتی داشته
اونجا ناهار ساندویچ کوفته کباب خوردند کلی بهش چسبیده بود
( صبحانه هتل سلف سرویس بوده ولی و ناهار و شام را بیرون میخوردند )
موزه کوچ رفتند اینقدر بزرگ بوده نتوستند همه قسمتهاش را بازدید کنند
برج گالاتا رفتند اما قسمت بالاش را اجازه ندادن برند گفتند بدون پدر و مادر ممنوع است چون چند نفر تا الان بالای اون برج خودکشی کردند.
کشتی سواری رفته بودند گفت حس خیلی خوبی داشت .
معلم های باربد بیشتر خانم هستند دوتا معلم خانم و معاون آقا همراهشون بود
تو فیلم های که تو گروه ارسال کرده بودند این معلم ها یه جاها با بچه ها حلقه زده بودند دست جمعی میرقصیدن ...💃💃 دیدن صمیمت معلم ها و دختر و پسرهای همکلاس .. چیزی جز قشنگی و زیبایی نبود
هم برای باربد خوشحال بودم که تجربه این محیط داره و هم حس افسوس میخوردم که چقدر زمان ما ، والدین و مدارس برای هر تجربه ای به ما سخت میگرفتند و با رفتار خشن محدودمون میکردند ...
گذشت ولی واقعا ما در دورانی از زندگی بودیم که همجوره برای ساده ترین حق زندگی و تجربه بهمون بد کردند
باربد از نظر شخصیتی بر عکس من ، خیلی اهل رقصیدن و جنب و جوش های ،هیجانی نیست . در جنع تماشاگر بود نمی رقصید ...ولی همه جل تصویرش شاد و خوشحال بود
دوستش ،ارشیا بلاچه دست به کمر معلم چه قری میداد...
یه اتفاق و شیطنتی که از سمت بچه ها اونجا اتقاق افتاده بود برامون تعریف کرد کلی باهم خندیدم این بود که ...
اتاق دختر و پسرها برای استراحت جدا بوده ، اتاق ها سه تخته بوده و معلم ریاضی ساعت دوازده شب اتاق بچه ها را چک میکرده بعد حالا ممکنه بوده دختر و پسرها برای دورهمی بیشتر به اتاق های همدیگر میرفتند فقط موقع خوابیدن باید به اتاق خودشون می رفتند
از کلاس باربد سه تا پسر و یک دختر به اردو رفته بودند این چهار نفر همش با هم بودند ( اسما و ابراهیم ترک و باربد و ارشیا هم ایرانی )حتی در موقعیت های که توی خیابان بچه ها را ساعتی آزاد میگذاشتند و میگفتند راس این ساعت اینجا باشید این چهار نفر باهم بودند که حالا میرفتند با هم معمولا استارباکس هم نوشیدنی هاشون را میخوردند هم با هم از فضای آنجا استفاده میکردند
شب اول که این ناقلاها را در خیابان بهشون میگند آزاد هستید
اسما و ابراهیم میان به باربد و ارشیا میگند ما میخواهیم بریم مشروب بگیریم شب توی هتل بخوریم شما پایه هستید ؟
باربد و ارشیا میگن نه ما علاقه ای به نوشیدنی الکلی نداریم
اونها میگن ما هم تا حالا نخوردیم خب چهار نفری باهم تجربه کنیم
ارشیا میگه من الان تمایلی به خوردنش ندارم
به باربد اصرار میکنند ، باربد میگه من اصلا که خوشم نمیاد جایی بودم که خوردند بوش هم برام تهوع اور هست در ضمن از چیزی که شادی کاذب ایجاد کنه خوشم نمیاد شادی باید درونی باشه برام جذاب نیست .
اونها میگند ما ولی میگیرم میخوایم امتحان کنیم باربد و ارشیا هم هایپ انرژی زا میگیرند که اینجوری همراهیشون کنند
خلاصه اسما چون جثه درشتی داره فروشنده احتمالا فکر کرده بالای هیجده سال است بهش میفروشه اینها هم شادان و خندان نوشید نیشون داخل کوله پشتی میگذارند با خودشون داخل هتل میارند شب که دور هم در اتاق بودند
اسما و ابراهیم میخورند بعد میگن اه چقدر طعمش بد هست مزه سرکه این حرفها میده ...
بعد یه کوچولو گیجشون میکنه
خیلی زیاد معلم ادبیاتشون را بچه ها دوست دارند باربد همیشه از خانم معلم ادبیاتشون تعریف میکنه
تصویری زنگ میرنن حال معلم ادبیات که باهاشون در سفر نبوده را بپرسند حرف میزنند معلم متوجه حال اسما و ابراهیم میشه بهشون میگه معلومه شما دو نفر در خوردن اب زیاد روی کردید بچه ها مراقب باشید
غیر مستقیم بهشون میگه حواستون باشه
( چقدر معلم فهمیده ایی که اینگونه به دنیای نوجوان ها نزدیک میشه )
دیگه بخش بیشتر شراب را قایم میکنند برای فردا شبشون
خسته بودند اسما میره اتاق خودش این سه تا هم توی اتاق خودشون میخوابند
فردا شب بعد ساعت دوازده شب معلم برای چک اتاق ها نیومده بود اینها میگن دیگه احتمالا چک نمیکند
بساط هل و هوله و ادامه شراب تو اتاق برقرار میکنند با وجود اینکه بیرون شام خورده بودند مجدد عشق و صفا پیتزا دونگی سفارش میدن برای چهار نفرشون میارند
این دوتا نوگل خلاف 😂 شرابشون توی لیوان قهوه میزرند درب لیوان میبندن که تابلو نباشه بساط وسط اتاق پهن دوتا جرعه میخورند گرمشون میشه میگه بریم توی فضای آزاد بخوریم
هر کی ببینه فکر میکنه ما قهوه میخوریم ارشیا و باربد هم باهاشون میرن
معلم ریاضی توی فضای آزاد بوده میاد با اینها حرف میزنه خلاصه مشغول حرف زدن میشن
باربد و ارشیا هم حواسشون به این دوتا بوده که تابلو نکنند و بهشون هی میگند شما دوتا حرف نزنید
معلم نگاه ساعت میکنه میگه ساعت یک شب هست من اتاق ها راچک نکردم بچه ها موافقید با من بیان بریم به اتاق های بچه ها سر بزنیم
اینها هم میگن باشه
اولین اتاق میرند معلم میگه چرا صدایی نمیاد اینها یعنی کجا رفتند ؟
بعد میگه اخی احتمالا خوابند چقدر زود قضاوت کردم
بعد که اروم در را بیشتر باز میکنه میبینه کسی تو اتاق نیست
میرند طبقه بعدی که شاید در اتاق های همدیگر باشند
اتاق ها را که میرند میبند بعله بساط مشروب و عیش نوش بپا بوده همه ترکیده بعضی ها حتی استفراغ کردند
معلم ها ی دیگه میان بچه ها راجمع و جور میکنند
و تصمیم میگیرند تک تک اتاق را برند
چون ابراهیم و اسما هم یکم گیج و منگ بودند باربد و ارشیا بدو بدو میرند اثار جرم این دوتا را تو اتاق پاک کنند که معلم ها به طبقه اینها میرسند دست این دوتا رو نشه
من میگیم این دو تا وزه چقدر بچه پرو بودند که اینجوری تو لیوان قهوه پرو پرو همراه معلم رفتند مچ بقیه را بگیرند
دیگه معلم به بچه های ترکیده اوناتاق میگه شما به خاطر این کارتون شامل دیسپلین میشن چون از قوانین تخطی کردید ...
بعد معلم میاد از باربد و ارشیا واسما و ابراهیم تشکر میکنه اونها برای بازدید اتاق ها همراهیشون کردند و از قوانین تخطی نکردند و میگه ممنون میشم اتفاقات امشب دیگه بین خودمون بمونه و خبر به مدرسه درج پیدا نکنه
معلم ها بنده خدا خبر نداشتند که اسما و ابراهیم خودشون هم بعلههه 😬😬🤥🤥🍻
میگه معلم که رفت ما گفتیم بریم ادامه پیتزامون بخوریم بعد استراحت کنیم میگه تازه ابراهیم و اسما دچار حالت مستی بودند کر کر میخندن من و ارشیا هم به این دوتا و حرفهاشون اینقدر میخندیدم که دل درد گرفتیم از بس خنگولی حرف میزنند ما هم هی ازشون حرف میکشیدیم😂😂
این دو تا بدجنس ، ارشیا و باربد هم اینجوری صفا کردند
خلاصه میگه معلم ها تا آنتالیا حتی بطری اب اون بچه ها را هم چک میکردند میگفتند دیگه از اعتماد ما سواستفاده کردید باید بیشتر چک بشید
دوستان اینکه باربد توی فضای دوستانه میاد برای من و پدرش این ماجرا تعریف میکنه یه اتفاق خیلی خوبه برای ما
وما هم مثل یک دوست نزدیک هم پا به پاش از ماجرای پیش آمده میخندیم و حتی بین حرفها نگفتیم افرین تو که نخوردی یا مراقب و ال و بل باش
یا کاش تو این کار و اون کار نمیکردی یا میکردی
یه شنونده فعال بودیم
میدونید چرا نه تشویق کردیم نه مذمت ، چون کار بی فایده ای هست دیگه بزرگه اگر بخواد کارهای اینطوری انجام بده به سفارش و تذکر ما بستگی نداره ... انسام بخواد کاری کنه با محدودیت ، منع انجام نمیشه بلکه با آگاهی به موقع میتونه مسیر های بهتر را پیدا میکنه
اینکه اون ادم خودش باید بخواد انتخاب کنه یه کار را بکنه یا نکنه ... ما خیلی وقت پیش روی آگاه سازی باربد از باب این مسائل وقت وتوجه گذاشتیم
بهش همیشه گفتیم ما فقط مضرات و فواید این مسائل را بهت میگیم انتخابش با خود تو هست .و بسترهای دیگری را غیر مستقیم فراهم کردیم که گرایش به چیزهای دیگه داشته باشه
ارشیا و باربد آن شب خودشون انتخاب کردند نخورند
اون بچه ها حدس من اینه که اینگونه از این فرصت حریصانه استفاده کردند چون به شدت منع و محدود شدند
زندگی بچه ها حتما قوانین و قاطعیت میخواد من موافق شیوه آزادانه کامل نیستم اما طبق تجربه کاریم و فرزندپروری خودم متوجه شدم هرچقدر برای بچه ها قوانین سخت محدودیت اعمال بشه اثر عکس خواهد داشت و بچه ها برای محدودیت های که داره ، در فرصت های که پیش میاد اقدام به تجربه میکنند و گرایش بچه هایی که پدر و مادر سخت گیرانه دارند به این مسائل بیشتر هست
به جاش دوستش باشید و آگاهشون کنید .
از نظر من رابطه با نوجوان مثل گذر کردن با ماشین سنگین از لبه جاده خیلی باریک نزدیک یه پرتگاهه ، با چشم انداز فوق العاده زیباه ، که هم هیجان انگیزه هم ذره ایی اشتباه بری جونت به خطر میفته ...💕
هر مسئولیتی که در زندگی میخوایم انجام بدیم برای نتیجه خوب عاشق بودن و علاقه میخواد💓
اگر کسی عاشق پدر و مادری کردن باشه مسئولیت هاش بهش حس خادم بودن نمیده .. احساس عشق و لیاقت میده
والد عاشق رنجی که برای بزرگ کردن بچه اش میکشه برایش مقدس و شیرین خواهد بود.
چگونه آدمها از اجناس گرانقیمت خودشان محافظت و نگه داری میکنند فرزندان ما بزرگترین سرمایه و دارایی ما هستند از آن باارزش تر ما هیچ دارایی نداریم و نخواهیم داشت پس نیاز به توجه و مراقبت هوشمندانه و آگاهانه دارنو ... رفتار شما با آنها نه تنها برای آنها قطعاً در نسل های بعدیش هم اثر گذار باشه ...

